قمرالملوک وزیری و درشکه چی

ساخت وبلاگ

روزی قمرالملوک (خواننده معروف) سوار بر درشکه بجایی میرفت. درشکه چی از جلوی قهوه خانه ای رد میشود که آهنگی از قمر را پخش میکرد. درشکه چی آهی کشید و گفت: چه میشد خدا بمن هم پولی میداد تا میتوانستم قمر را برای عروسی پسرم دعوت کنم !

قمر گفت: خدا را چه دیدی، شاید قمر در عروسی پسرت هم آواز بخواند. درشکه چی از سر حسرت آهی کشید و گفت: ای خانم، قمر کجا و عروسی پسرم کجا ؟ تا پولدارهایی مثل تیمورتاش‌ها و حاج ملک التجارها هستند، کجا دست ما به دامان قمر میرسد ؟
قمر پس از دلداری درشکه چی، از کم و کیف عروسی و زمان و مکان آن با خبر میشود و میفهمد که عروسی 2 روز دیگر در خانه ای در جنوب تهران است. صبح روز موعود قمر مقدمات یک جشن مجلل از فرش، قالی، میز و صندلی، میوه، شیرینی، برنج، روغن و دیگ را آماده میکند و به چند نفر امر میکند که به خانه محل عروسیِ درشکه چی ببرند.
کارگران پیش چشمان حیرت زده درشکه چی و اهل خانواده، خانه را به نحو زیبا و شایسته‌ای، تزئین و چراغانی میکنند.
هنگام غروب، قمر با ارکستر خود و نیز یک دسته مطرب رو حوضی وارد شد و با ورود او شور و غوغائی در محله بپا شد و مردم برای دیدنش به پشت بامها هجوم بردند و درشکه چی خود را روی دست و پای قمر انداخت، قمر او را بلند کرد و گفت: این هم قمری که آرزویش را داشتی و بدان که من هرگز یک تار موی شماها را با صد تا از آنها که گفتی عوض نمیکنم و بعد از خواندن چند دهن آواز جانانه و هدیه دادن به عروس و داماد، به مطربها سپرد تا آنجا که ممکن‌ است، مجلس عروسی را گرم کنند و خود آنجا را ترک میکند.

+ نوشته شده توسط وحید صمدپور شهرک در و ساعت |
سَلجوقیان...
ما را در سایت سَلجوقیان دنبال می کنید

برچسب : قمرالملوک,وزیری,درشکه, نویسنده : vahidsamadpour بازدید : 182 تاريخ : جمعه 31 شهريور 1396 ساعت: 2:52