پهلوان محمد صادق بلور فروش

ساخت وبلاگ

در زمان احمد شاه قاجار در تهران شایع شده بود که پهلوانى قدرتمند از کشور روسیه، براى کشتى گرفتن با قوى‏ترین پهلوانان ایران به تهران آمده است. می گفتند پهلوان روس به قدرى تنومند و قوی ‏هیکل است که صدها کیلو وزنه را به روى سر بلند میکند. او به همه کشورهاى دنیا مسافرت کرده بود و با نام ‏آورترین پهلوانان دنیا کشتى گرفته بود و تمام آنان را شکست داده بود. خبر آمدن پهلوان روس و تقاضاى کشتى با پهلوانان ایران، شور و هیجان مردم را چند برابر کرده بود. همه جا صحبت از پهلوان روس و کسى که باید با او کشتى می گرفت ‏بود. قرار بود که این هفته روز جمعه، پهلوان‏باشى تکلیف حریف پهلوان روس را معلوم کند. روز جمعه در زورخانه نوروزخان، جمعیت موج می‏زد. حتى بیرون از زورخانه، زیر بازارچه جمعیت زیادى منتظر بودند تا از نتیجه گفتگوى پهلوانان و حریف پهلوان روس با خبر شوند. در زورخانه غلغله‏اى بر پا بود. کسى به ورزش فکر نمیکرد، هر چند نفرى یک گوشه نشسته بودند و مشغول گفتگو بودند. عده‏اى حریف پهلوان روس را پهلوان حاج محمدصادق بلورفروش می دانستند و عده‏اى دیگر معتقد بودند که فقط پهلوان رزاز حریف پهلوان روس است. پهلوان‏ باشى روى سکوى کنار سردم ایستاد و گفت: «جماعت! امروز دیگر صحبت تعارف و حفظ حرمتها نیست. امروز صحبت آبرو و حیثیت ایران و پهلوانان مملکت است. از پهلوانان دنیا نامه تایید یه گرفته که همه آنها را شکست داده است. امروز صحبت از ننگ و نام است، باید قوى‏ترین پهلوان ایران به جنگ پهلوان روس برود. باید معلوم بشود که پهلوان پایتخت چه کسى است! اول باید تکلیف کشتى حاج محمدصادق بلورفروش و حاج سیدحسن رزاز را معلوم کرد. برنده این کشتى به جنگ پهلوان روس خواهد رفت. دیگر از سکوت چند لحظه پیش خبرى نبود. همه گرم گفتگو بودند. بعضیها نظر پهلوان‏ باشى را تایید می کردند، یعنى راهى به جز این وجود نداشت. هر کسى از پهلوان مورد علاقه خود تعریف و حمایت مى‏کرد. دو پهلوان ساکت ‏بودند. در میان ازدحام جمعیت، حاج محمدصادق بلند شد و با صداى بلند گفت: «با اجازه بزرگترها و پهلوانان، اما نظر من چیز دیگرى است. من خودم را شاگرد حاج سیدحسن رزاز مى‏دانم. پهلوان روس کیست که جرات تقاضاى کشتى با حضرت آقا را بکند. بروید به همه بگویید، حاج محمدصادق بلورفروش گفت، اگر پهلوان روس بتواند در کشتى من را شکست‏ بدهد، شایستگى کشتى آقا را دارد. در شهر همه جا صحبت از کشتى پهلوان بیگانه و پهلوان ایرانى بود. در زورخانه‏ ها بعد از ورزش براى پیروزى پهلوان اسلام بر کفر دعا میکردند. چند روز به عید مانده بود. قرار گذاشته بودند که در روز عید نوروز، دو پهلوان در میدان شهر در برابر مردم و مقامات کشور کشتى بگیرند. مردم به مسجدها و حسینیه ‏ها هجوم برده بودند و براى پیروزى پهلوان سرزمینشان نذر و نیاز و دعا مى‏کردند. چند روز بود که حاج محمدصادق دور از چشم مردم در بیابان‏هاى اطراف شهر خلوت کرده بود و با خدای بزرگ راز و نیاز مى‏کرد. روز موعود فرا رسید. دور تا دور میدان شهر جمعیت موج مى‏زد. در جایگاهى که براى مسئولان شهر ساخته بودند، همه بزرگان حضور  داشتند. پهلوان روس ساعتى زودتر از حریف خود به میدان آمده بود. و براى نشان دادن قدرت خود، براى مردم نمایش می‏داد. او چند سنگ بسیار بزرگ و سنگین را به روى سر برده بود و دستگاهى را که براى اندازه گرفتن قدرت پهلوانان ساخته بودند، آنچنان با شدت کشید که متلاشى شد. پهلوان حاج محمدصادق بلورفروش، در حالى که شلوار چرم کشى به تن داشت و اندام ورزیده خود را پیچ و تاب می‏داد به آرامى وارد میدان شد. با ورود پهلوان، صداى صلوات جمعیت، آسمان شهر را به لرزه انداخت. با اجازه مرشد، دو پهلوان با هم سرشاخ شدند. هر دو پهلوان تنومند و پرقدرت بودند. پهلوان روس با زیرکى به دنبال راهى می‏گشت که پا یا کمر حاج محمد صادق را به دست‏ بیاورد; اما پهلوان ایرانى چنین فرصتى را به او نمیداد. کشتى بیش از حد طولانى شده بود. از تن هر دو پهلوان عرق بشدت فرو می‏ریخت. هر دو بشدت نفس میزدند. حاج محمدصادق در یک لحظه، هر دو پاى پهلوان روس را به دست آورد و او را چون تنه درختى به روى سربلند کرد و محکم بر زمین کوبید. صداى صلوات جمعیت، گوش فلک را کر میکرد. پهلوان حاج محمدصادق، جایزه‏اى را که به خاطر این پیروزى بزرگ به دست آورده بود، به پهلوان روس هدیه کرد و گفت: او در شهر غریب و میهمان است. از اینکه او را به زمین زدم، شرمسارم...

(بعد از این واقعه، پهلوان حاج صادق بلورفروش نشان پهلوانی و جوانمردی را از احمد شاه قاجار دریافت کرد).

سَلجوقیان...
ما را در سایت سَلجوقیان دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : vahidsamadpour بازدید : 266 تاريخ : جمعه 8 دی 1396 ساعت: 0:33